فرمت فایل: word
تعداد صفحات: 195
*فهرست عناوین*
زندگینامه رودکی.........................................................................
فردوسی........................................................................................
ابومنصورهروی............................................................................
نصرالله بن منشی........................................................................
سعدی..........................................................................................
عبیدزاکانی..................................................................................
احمدجامع(ژندپیل)..................................................................
نظامی..........................................................................................
مولوی بلخی...............................................................................
درویش عبدالمجید...................................................................
مولوی کرد.................................................................................
علامه قزوینی..............................................................................
دهخدا..........................................................................................
عباس یمینی شریف.................................................................
ملک الشعرا................................................................................
پروین اعتصامی........................................................................
شهریار........................................................................................
بن مغفع...........................................................................................
قیصرامین پور.................................................................................
سلمان هراتی..................................................................................
محمود فرشچیان...........................................................................
منابع ومأخذ..................................................................................
*مقدمه*
ایران این سرزمین متمدن ، سرزمین آریایی ها دارای شاعران ونویسندگان بزرگ ونام آور و آنان که شهرت جهانی دارند، است.ایران چون آسمانی است که ستارگان درخشان وزیبایی درآن می درخشند. که حتی پس از مرگ هم آثاری از خود باقی میگذارند که هیچ گاه ازبین نمی رود. ستارگانی که تمام دنیا آنان را می بیند. تمام این نویسندگان زندگی هایی داشته اندکه هرکدام به گونه ای سخت بوده دراین کتاب تنها گوشه ای از زندگی آنان نقل شده که خواننده می تواند ازآنان بهره ببرد. ماباخواندن این کتاب می توانیم بفهمیم که تمامی انسان های موفق با سختی وپشتکاربه موفقیت دست یافته اندآیاماهم میتوانیم درآینده همچو آنان یکی ازستارگان ایران باشیم.
*زندگینامه*
*رودکی*
زندگی رودکی
ابوعبدالله جعفرابن محمد رودکی در تاريخ ادب به عنوان پدر شعرفارسی شهرت دارد. وی در قرن سوم هجری قمري/ نيمه دوم قرن نهم ميلادی در روستای پنج رودک، دوفرسنگی سمرقند، زاده شد و در همان روستای زادگاه خويش از جهان رفت. وی از نوجوانی، قرآن را از بر داشت و با صدايی دلکش می خواند و از استادی بنام ابولعبک بختيار، درس نواختن بربط می گرفت. به زودی شهرت خنياگری و آواز خوش او با شعرهايی که خود می سرود، به همه جا رسيد و امير خراسان، نصربن احمد سامانی، را واداشت تا او را به دربار خويش بخواند. رودکی در دربار سامانيان که مردمان آزاد انديش و هنرپرور بودند، از مکنت و تجمل بسيار برخوردار شد. نوشته اند هنگامی که رودکی همراه نصربن احمد از هرات به بخارا می رفت چهارصد شتر زيربنه او بود. وی مردانی بزرگ چون امير نصر سامانی، ماکان کاکی از سرداران و اميران بزرگ ديلمی و ابوالفضل بلعمی وزير دانشمند دربار سامانی را، که جايزه های کلان به او می دادند، در اشعار بسيار زيبا و استادانه خويش ستوده است. با اين همه، رودکی شاعری ستايشگر نبود. شعرش روان، ساده، دل انگيز و سرشار از شوق و ستايش لذات و شادی های زندگی است. اهميت رودکی در تاريخ ادب ما نه تنها به سبب آن است که وی پيش از شاعران بزرگ ديگر به سرودن شعر فارسی روی آورد، بلکه از آن جهت نيز هست که انواع مختلف شعر فارسی را به زيباترين و رساترين صورت ابداع کرد. او نخستين شاعری است که قالب های گوناگون شعر فارسی را بر پايه ای استوار بنا نهاد و راه را برای ظهور بزرگانی چون فردوسی و ساير استادان عصر غزنوی هموار کرد. پيدايش رباعی را در شعر فارسی طی داستان زيبائی به رودکی نسبت می دهند. رباعی شعری است کوتاه، مرکب از چهار پاره يا مصراع به وزنی خاص. نقل کرده اند که روزی رودکی چند کودک را ديد که گردو بازی می کردند. جمعی از مردم، شيفته ظرافت و هيجان کودکانه، به دور ايشان گرد آمده بودند. رودکی به جمع آنان پيوست. کودکی شيرين زبان ضمن غلتاندن گردو با سخنانی موزون اشتياق خود را برای افتادن آن در گودالی کوچک که به اين منظور کنده بودند بيان می داشت و می خواند: " غلتان غلتان همی رود تا بن گود" حرکت ملايم گردو به سوی گود و انتظار و هيجان بازی و شيرينی رفتار کودک که همه را فريفته خود ساخته بود، چنان در طبع نازک شاعر اثر کرد که از آن پس رباعی های بسيار بر اين وزن و آهنگ سرود.رودکی اشعار خود را به آواز خويش همراه نواختن چنگ و بربط می خواند. تاثير عظيم شعر معروف او: " بوی جوی موليان آيد همي" در ادب فارسی مثل است. نوشته اند که اميران و سپاهيان دربار امير نصر سامانی از توقف طولانی او در هرات که حدود چهارسال به طول انجاميد ملول شده بودند. ناچار به رودکی روی آوردند تا به طريقی امير را به سوی پايتخت يعنی بخارا روانه کند. رودکی بربط برگرفت و به حضور امير رفت و به
آوايی خوش برخواند:
بوی جوی موليان آيد همی *** ياد يار مهربان آيد همی
ريگ آموی و درشتی های او *** زيرپايم پرنيان آيد همی
آب جيحون با همه پهناوری *** خنگ ما را تا ميان آيد
ميرسرواست و بخارابوستان ***سروسوی بوستان آيدهمی
اين نغمه های خوش چنان در دل امير موثر افتاد که نوشته اند حتی به قدر پوشيدن کفش ها معطل نشد. بی موزه (چکمه) پای در رکاب اسب نهاد و به سوی بخارا راه افتاد.وی اسماعیلی بود و نصر نیز نخستین امیری بود که این مذهب را پذیرفت و به مبلغین اسماعیلی اجازه داد تا در قلمروش آزادانه مذهب خود را تبلیغ کنند.پس از خلع نصر سامانی، عدهای در پی آزار و اذیت رودکی و سایر اسماعیلیان برآمدند، رودکی از دربار طرد شد و در فقر درگذشت.اصل اين قصيده درتاريخ سيستان 93 بيت است. ********************************
مادرِ مي را بكرد بايد قربان *** بچة اورا گرفت وكرد به زندان بچة اوراازاوگرفت نتاني*** تاش نكوبي نخست وزاونكشي جان نباشدحلال دوربكردن *** بچة كوچك زشيرِمادروجزکه پستان
تا نخورَد شيرهفت مَه به تمامي***ازسرِِارديبهشت تا بُنِ آبان زندانِ تنگ ومادرآنگه شایی زروی دین ورّهِ داد***بچه به قربان
چون بسپاري به حبس بچة اورا *** هفت شباروز خيره مانَد وحيران
باز چو آيد به هوش، و حال ببيند ***جوش برآرَد، بنالد از دلِ سوزان
گاه زَبَر زير گردد ازغم وگه باز ***زير وزَبَر همچنان ز اندُه جوشان
باز به كردارِ اشتري كه بوَد مست *** كفك برآرد ز خشم و رانَد سلطان
مردِ حَرَس كفكهاش پاك بگيرد *** تا بشود تيرگيش وگردد رخشان
آخر كآرام گيرد و نچخد نيز *** درش كند استوار مردِ نگهبان
چون بنشيند تمام و صافي گردد *** گونة ياقوتِ سرخ گيرد و مرجان
چند ازاو سرخ چون عقيقِ يماني *** چند ازاو لعل چون نگينِ بدخشان
وَرش ببوئي گمان بري كه گل سرخ *** بوي بدو داد و مشك و عنبر با بان
هم به خُم اندر همي گدازد چونين *** تا بهگهِ نوبهار و نيمة نيسان
آنگه اگر نيمشب درش بگشائي *** چشمة خورشيد را ببيني تابان
زُفت شود راد، ومردِ سُست دلاور *** گر بچشد زاوي، و روي زرد گلستان
وآنكه بهشادي يكيقدح بخورَد زاوي *** رنج نبيند ازآن فراز و نه احزان
اندُهِ دهساله را به طنجه رماند *** شادي نو را زِ رِي بيارَد و عَمان
با مي چونين كه سالخورده بوَد چند *** جامه بكرده فرازِ پنجه و خُلقان
مجلس بايد بساخته مَلِكانه *** ازگل و از ياسمين و خيري الوان
نعمتِ فردوس گستريده ز هر سوي *** ساخته كاريكه كس نساخته چونان
جامة زرين و فرشهاي نوآئين *** شهره رياحين و تختهاي فراوان
يك صف ميران و بلعمي بنشسته *** يك صف حُران و پيرصالحِ دهقان
خسرو برتختِ پيشگاه نشسته *** شاهِ ملوك جهان امير خراسان
تُرك هزاران به پاي پيشِ صف اندر *** هريك چون ماهِ بر دو هفته درخشان
باده دهنده بتي بديع ز خوبان *** بچة خاتونِ ترك و بچة خاقان
چونش بگردد نبيذِ چند به شادي *** شاهِ جهان شادمان و خرم و خندان
از كفِ تُركي سياه چشمِ پري روي *** قامت چون سرو وزلفكانش چو چوگان
زآن مي خوشبوي ساغري بستانَد *** ياد كند روي شهريارِ سجستان
خود بخورَد نوش و اولياش هم ايدون *** گويد هريك چو مي بگيرد شادان:
«شادي بوجعفر احمد ابن محمد *** آن مِهِ آزادگان و مَفخَرِ ايران»
آن مَلِك عدل و آفتابِ زمانه *** زنده به او داد و روشنائي كيهان
آنكه نبود از نژادِ آدم چون او *** نيز نباشد اگر نگوئي بهتان
خلق همه ازخاك وآب وآتش و بادند *** واين مَلِك از آفتابِ گوهرِ ساسان
فر بدو يافت ملك تيره و تاريك *** عَدن بدو گشت نيز گيتي ويران
گرتو فصيحي همه مناقبِ اوگوي *** ور تو دبيري همه مدايحِ اوخوان
سامسواري كه تا ستاره بتابد *** اسب نبيند چون او سوار به ميدان
باز به روزِ نبرد و كين و حَمِيت *** گرش ببيني ميانِ مَغفَر و خَفتان
خوار نمايدت ژندهپيل بدانگاه *** ور چه بوَد مست و تيزگشته و غران
وَرش بديدي سپنديار گهِ رزم *** پيشِ سِنانش جَهان دويدي و لرزان
آن مَلِك نيمروز و خسروِ پيروز *** دولتِ او يوز و دشمن آهوي نالان
عَمرو اِبِن ليث زنده گشت بدو باز *** با حَشَمِ خويش و آن زمانة ايشان
رستم را نام اگرچه سخت بزرگ است *** زنده بدوي است نامِ رستمِ دستان
*زندگینامه*
*فردوسی*
زندگینامه فردوسی
فردوسی کیست ؟
هنگامی که رودکی،پدر شعرفارسی ، آدم الشعرای زبان دری در روستای بنج رودک سمرقند دیده از جهان فرو مبست ، در روستای دیگر از سرزمین شعرفارسی،در قریه باژاز ناحیه ی طابران طوس (فردوسی)بزرگترین شاعر ملی ایران و یکی از بزرگترین حماسه سرایان جهان دیده به جهان گشود .در این هنگام سال هجری قمری 329 بود نام پدذش را نیز به درستی نمیدانیم .آنکه نامش را (حسن) نوشته اند ،نام پدرش را اسحاق یا علی گفته اند و آنکه نامش را «منصور گفته نام پدرش را حسن »نوشته است . اما کنیه او را همه جا «ابوالقاسم » نوشته اند.
برچسب ها:
مختصری بر زندگی شاعران و نویسندگان ایران از گذشته تا کنون